۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

چرا سازمان مجاهدين خلق ایران؟


روزهاي اول انقلاب، هنوز 6 سالم تمام نشده بود كه دست در دست مادرو خاله ام به تظاهرات ضد شاه مي رفتم.چرا كه خارج از محتواي انقلاب كه زياد ازآن چيزي نمي فهميدم، ظاهر قضاياي پرالتهاب سال 57 براي پسر بچه اي شيطان، به اندازه كافي پرشور و جاذبه بود.
آن روزها البته با همه خوب و بدش گذشت ومن هر روز بزرگ و بزرگتر مي شدم و به مرور درمي یافتم كه بر ميهنم چه مي گذرد، چرا كه فهم شرايط موجود و آنچه که درابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... در30 سال گذشته بر ایران و ایرانی گذشته در عين پيچيدگي های فراوان، براي آنانكه منافع مشخصي از برپايي نظام ديكتاتوري آخوندي نداشتند، خيلي هم مشگل نبود.

بعد از بهمن 1357خمینی حکومتی را بنیان نهاد که در ظاهر داعیه دین مداری داشت و از روز اول بر اجرای قوانین مترقی اسلام !! تاکید ورزید و مدعی بود که دنیا و آخرت مردم ایران را آباد خواهد کرد. به طور نمونه مطلعان می دانند بعد از آنکه دولت موقت مرحوم بازرگان در اسفند 57 در حال بررسی طرحی بود که آب و برق را – حداقل برای قشر خاصی از جامعه- رایگان نماید، خمینی به صحنه آمد و اعلام کرد که :« دلخوش به این مقدار نباشید... اتوبوس را هم مجانی می کنیم ... ما نه تنها دنیای شما را مرفه می کنیم بلکه معنویات شما را بالا میبریم. این از اموری است که باید بشد (بشود)» . این درواقع از جمله وعده های متعددی بود که از زمان استقرار در فرانسه به همگان می داد و امروزه برای روشن بینان و ژرف اندیشان کاملا آشکار شده است که اینگونه وعده ها جز برای فریب مردم و سوار شدن بر موج انقلاب ضدپادشاهی نبود.
طي 32 سال گذشته من نيز بعنوان جواني از نسل انقلاب, مثل تمامی هم نسلهايم بعد از سرنگونی نظام شاهنشاهی، به وضوح شاهد ایرانی به شدت منزوی، محروم از انواع آزادیها و دارای حکومتی بنیادگرا و فاشیست بودم.
نظام فاشيستي كه به راستي با نظام حاكم بركليساي قرون و سطي و در قرن معاصرتنها با شوروی استالینی قابل مقايسه است. بر همین اساس، امروزه بسیاری از روشنفکران و حتی مردم عادی ایران معتقدند که نمی توان حکومت را بر اساس یک ایدئولوژی بنا نهاد و باید دین و سیاست به طور کامل از یکدیگر جدا باشند، چون نتیجه ادغام این دو را در ایران کنونی شاهدیم که چه فجایعی به بار آورده است و عمق فساد اخلاقی و اداری، جنایتهای متعدد اعم از تجاوز و اعدام و شکنجه به نام دین، ورشکستگی طرحهای مختلف اقتصاد دینی! و ... نشان داده است که سیاست دینی و دین حکومتی چه معجونهای اسفباری هستند.

در اینجاست که یک سوال اساسی طرح میشود که « اگر به این نقطه برسیم که سیاست و دین از یکدیگر جدا هستند و شکل حکومت در ایران پسا آخوندی باید دموکراتیک و سکولار باشد، چرا سازمان مجاهدین خلق که قویترین مخالف دولت ایران است و تجربه بیش از 45 سال مبارزه مستمر برای آزادی را در پيشينه خود دارد، سازمانی با اعضای کاملا مذهبی است و تمام مبارزات خود برای برقراری آزادی و دموکراسی را متاسی ازاسلام و بويژه امام سوم شیعیان می داند و همیشه به سیره علوی و نبوی استناد می کند؟»
البته نگارنده درهمين مدت كوتاه خروج ازایران و استقرار در اروپا, از سوي برخي افراد در داخل و خارج با این سئوال مواجه بوده ام , «چرا مجاهدين خلق از حمایت همه گونه اندیشه ای حتی لائیک برخوردارند؟!»
قبل از آنکه به پاسخ بپردازم، ذکر دو نکته را لازم می دانم:
اول اینکه خواننده محترم توجه فرماید که سوال اصلی این مقاله، با این جمله شرطی شروع شد: « اگر بپذیریم دین و سیاست از یکدیگر جدا هستند » و با فرض آنکه این شرط در ذهن پذیرفته شده باشد، ادامه این متن می تواند سودمند باشد. زیرا امروزه در جامعه ایرانیان – داخل و خارج کشور- افرادی وجود دارند که مي گويند: مخالف حکومت آخوندی اند اما معتقدند که چون جامعه ایران، جامعه ای مذهبی ( اسلامی ) است باید حکومت دینی مبتنی بر اساس قرائت مردمسالارانه از اسلام روی کار بیاید, يعني بازهم جمهوري اسلامي اما بدون خامنه اي يا احمدي نژاد امروز!! و شاخص این جریان فکری – و نه همه آن - شاید جنبش سبز باشد که ترویج این عقیده را هم در گفته های رهبران و هم در طیفهای مختلف آن اعم از دانشجویی، روزنامه نگاران ، فعالان سیاسی و ... می بینیم. اینکه چرا این خط فکری باطل است و به هیچ عنوان نمی توان حکومتی مبتنی بر هرگونه ایدئولوژی بر مردم تحمیل کرد، هدف اين يادداشت نيست و باید در مقاله ای جداگانه به آن پرداخت.
واما نكته دوم آنکه در این شکی نيست که سازمان مجاهدین خلق ایران از بدو تاسیس خود تاکنون فقط اعضای کاملا معتقد به اسلام را پذیرفته و در هیچ زمانی حتی برای لحظه ای عضو غیر مسلمان نداشته است. اینکه در مقاطعی به آنان برچسبهای « مارکسیست اسلامي » ، « اسلام التقاطی » و «منافق »و... زده شد، اموری کاملا بی اساس است و توسط نظامهای شاه و خميني وبه طور خاص شخص خمینی و اعوان و انصار فاشیستش صورت گرفت.
اما برای هر كس كه به دنبال واقعیت محض است، نیازی نیست که وارد این بحثهای انحرافی شد چرا که اگر حداقل اطلاعاتی درباره این سازمان و اعضایش وجود داشته باشد به وضوح روشن است سازمانی که خود را برانداز سیستم خمینی می داند و به این امر اهتمام و افتخار می کند، سازمانی کاملا اسلامی و مبتنی بر درک غیر آخوندی از اسلام است.

اما پاسخی برای پرسش اصلی : چرا حمایت از مجاهدین خلق ضروری است؟
پس از 32 سال حاكميت ملايان و مبارزه سازمان مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت ايران با این سیستم بنیادگرا اكنون بر روشن بینان عرصه سیاست واضح است كه تنها آلترناتیو مستحکم و با انسجام برای حکومت ایران همان نظامي است كه «شورای ملی مقاومت ایران » از همان ابتداي تاسيس خود به رساترين صدا و با پر هزينه ترين بهاء آنرا فریاد زده و بازهم مي زند. يعني در ابتدا نظام آخوندي در تماميتش باید سرنگون شوند وپس از آن 6 ماه فرصت خواهد بود که انتخاباتی آزاد در ایران تحت نظارت سازمان ملل متحد برگزار شود و نظامي دموكراتيك با داشتن کارگزارانی دموکرات توسط مردم ايران برگزیده شود.
شورای ملی مقاومت ایران توسط آقای مسعود رجوی و در سال 1360 بنیان گذاشته شد و مسلم بوده و هست که سازمان مجاهدین بخش عمده این شورا هستند اما بسیار مهم است که بدانیم این شورا سيماي سياسي مقاومت عادلانه مردم ايران عليه ديكتاتوري ضدبشري خميني را نمايندگي مي‌كند و ائتلاف سياسي فراگيري از سازمانها و شخصيتهاي مترقي، انقلابي و مردمي است که فعلا در تبعید – خارج از کشور – به سر می برد.
همین جا نکته کلیدی روشن می شود. نیازی نیست حتما علم غیب داشت تا اینرا فهمید که بسیاری از مبارزان و مخالفان علیه حکومت بنیادگرای ایران، افرادی غیر مسلمان و حتی غیر مذهبی هستند که یا درون شورا عضویت دارندو یا از برنامه های شورا حمایت می کنند. اینان به اهداف شورا ایمان دارندو برای محقق شدن آن تلاش می نمایند. سازمان مجاهدین با هر گونه عقیده و تفکر در چارچوب این شورا به فعالیت سیاسی می پردازد و خود را به مصوبات و اساسنامه شورا مقید می داند. اولین بند اساسنامه شورا حاکی از آن است که دین و سیاست از یکدیگر جدا هستند و در ایران فردا هر کسی با هر عقیده و مسلکی می تواند به فعالیت سیاسی در چارچوب قانون بپردازد و نباید هیچ گونه تبعیض و محدودیتی مانع از فعالیتهای فرد در چارچوب قانون شود.
از اینرو باید به نتیجه رسید که سازمان مجاهدین خواهان اين نیست که در آینده ایران زمام امور را به دست بگيرد, بلکه آنان طبق روال تعیین شده در اساسنامه شورا می توانند فردی را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری نمایند و یا در انتخابات مجلس فردا شرکت فعال و گسترده کنند ولی باید به نتیجه آن چشم بدوزند – هرچند كه ممكن است هرگز این کار راهم نکنند کما اینکه آقاي مسعود رجوی بارها گفته که در فردای آزادی ایران در خاوران و بر مزار اعضای ازدست رفته سازمان مقرسياسي خود را براي فعاليت مسالمت آميز سياسي به منظور حفاظت از دموكراسي كه براي آن جنگيده اند، بنا خواهد کرد– پس در آینده ایران هرفرد ياگروهي حتي به عنوان سرسخت ترین و منسجم ترین اپوزیسیون دولت فاشیست آخوندی اگر برای خود سهمی بخواهد (که هیچگاه چنین نیست) فضای حكومت دموکراتیک آینده در ایران نخواهد گذاشت سر سوزنی از اعتقادات و عملکردهای خود در هیچ زمینه ای اعم از مذهب، سیاست، اقتصاد و ... را بر مردم تحمیل کند چون در ایران فردا این قانون است که حکم خواهد کرد و مسلم است گروهی که برای رسیدن به آزادی و برقراری دموکراسی و حکومت قانون بیش از 45 سال است خون داده و شکنجه شده و انواع تهمتها و سختی ها را تحمل کرده، خود نمی تواند ناقض اصولی باشد که برایشان جنگیده است.
از این روست که به آن دسته از عزیزانی که خود را لائیک و یا سکولار می دانند و یا آنانکه درباره حد دین در قدرت به پلورالیزم معتقدند اطمینان میدهم که تلاش برای آزادی ایران فقط در چارچوب شورای ملی مقاومت و تحت رهبری مسعودرجوي و با برنامه های خانم مریم رجوی منجر به نتیجه خواهد شد و آن چنانکه طی این 32 سال سیاه دیده ایم، هر گونه اصلاح، سازش و مماشات با رژیم چه از سوی عناصرداخل و چه خارج از کشور، فایده ای جز طولانی تر کردن عمر اين رژيم ندارد و تنها یک جریان برانداز مسنجم و با برنامه مشخص میتواند دوای درد مردم ايران و نسل جوان آن باشد , به همین دلیل حمایت از سازمان مجاهدین خلق و شوراي ملي مقاومت,نه تنها براي من, بلكه برای همه آزاد اندیشان و دموکراسی خواهان ایرانی شرط عقل است و اصلا به زمینه مذهبی و اعتقادی فرد بستگی ندارد.
سامان جعفری – پاریس - اول ماه می 2011 برابر با 11 اردیبهشت 1390